سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قصر شیشه ای


سلام...سلامی از جنس دلتنگی های شبونه...این دفعه می نویسم اما نه برای تو...
برای خودم که لبریزم از بغض و غم و حسرت...تو این شبای سرد پایـیـزی که
هیچ چیز سوزنده تر از دل تنگی نیست...همه وجودم از سرما می لرزه...!!!
کاش کنارم بودی تا گرمی دستاتو دوباره حس میکردم...! نه بخاطر سرمای
پاییز...!نـه..! بخاطر قلب یخ زدم که دیگه انگار خونی توش جریان نداره...!
بخاطر سرمای سوزناک دلتنگی که تو وجودم می پیچه و آزارم میده...!
بخاطر بغض تلخی که تو گلوم نشسته و طاقت شکستن شو ندارم...!
اما تو نیستی...!!!نیستی تا ببینی و بفهمی که قلب بی قرار من یه روزی با
نگاه های پرمهر تو جون می گرفت...!
خون تو رگهام با حرارت عشق تو جریان داشت...! نیستی تا ببینی...!!!
حتی تو سردترین شبای پاییزی گرمابخش همه ی وجودم بودی...!سرمای
هوا بهونه ست...!!! بهونه ای واسه سرمای سوزنده ای که همه وجودمو
می لرزونه...!خودتم میدونی هیچ سرمایی سوزنده تر از دل تنگی نیست...!
غروب خورشید تو دل سیاه کوه ، قشنگترین لحظه ی زندگیم بود...!



غروب غم ها و دل تنگی ها و انتظاری شیرین برای طلوع فردایی زیباتردر
کنار کسی که همه ی وجودت وامدار ترنمی از نگاه پرمهرشه...! وقتی
نگاه گرمتو توی صورت مضطربم می ریختی انگار که قلبـم می ایستاد و
دوباره تپیدن را اما تنـدتر از سر می گرفت...!!!
حالا از اون روزای قشنگ فقط سایه روشنی از خاطراتش مونده...!
غروب خورشید شده غروب آرزوهام و انتظاری تلخ برای دیدن دوباره تو...!
و باز گذشتن یک روز از عمرم بدون حس نگاه گرمت...!
بارون سرد پاییزی شروع به باریدن می کنه...برگای زرد مث اشک ازگونه
سرد درختا فرو می ریزه...!
دل منم پر از پاییزه...!!!نم نم های بارون غم روی گلبرگ قلب سردم فرو
می شینه...! اما چشمای بی قرارم اونقد خسته ان که توان باریدن ندارند...!
کاش میشد...!کاش میشد رها شم ازاین پاییز سرد و غم انگیز که تو کوچه
باغ های غریب قلبم خونه کرده...!کاش میشد...!!!



برچسب‌ها: دل نوشته
[ پنج شنبه 90/7/28 ] [ 12:6 صبح ]
.: Weblog Theme By YourtheM :.

درباره وبلاگ

فرقی نمیکند که شعرهایم را روی کاغذ بنویسم یا روی ماسه های دریا..! یا حتی رو شیشه بخار گرفته پنجره..! این شکوه حضور توست که به نوشته هایم اعتبار می بخشد...
لینک دوستان
امکانات وب